اي بوس تو اصل هر شماري

شاعر : عطار

چشم سيهت سفيد کارياي بوس تو اصل هر شماري
ماه تو ز مشک در غباريزلف تو ز حلقه درشکستي
باد سحري به هر بهارياز زلف تو مشک وام کرده
از هشت بهشت يادگاريروي تو که شمع نه سپهر است
چون صورت روي تو نگاريهرگز نکشيد هيچ نقاش
گل را ننهاد هيچ خاريسرسبزتر از خط تو ايام
چون خط تو ديد سبزه‌زاريشد آب روان ز چشمه‌ي چشم
گفتي که همي دهم قراريمي‌خواستم از لب تو بوسي
هر بوسي را کني نثاريگفتم که قرار چيست گفتي
يا دست ز جان بدار باريجاني بستان بهاي بوسي
يک بوسه ببخش از هزاريچون هست زکات بر تو واجب
هرگز نايد به هيچ کاريگر بوسه بسي نگاه داري
کي کار مرا بود شماريگفتي به شمار بوسه بستان
کي بوس تو را بود کناريچون خوزستان لب تو دارد
از لعل تو بوسه هيچ باريخود بي جگري نيافت عطار